بیست و پنجمین و بیست و ششمین كرسي ترویجی با عنوان «نقد جریان فلسفه پست مدرن در تفکر معاصر ایران» و «وحدت نفس و خداوند در مواعظ مایستر اکهارت» در تالار معراج دانشگاه سیستان و بلوچستان برگزار گردید.
در کرسی اول تحت عنوان «نقد جریان فلسفه پست مدرن در تفکر معاصر ایران» ارائه دهنده آقای دکتر عبدالرسول حسنی فر و ناقدان آقای دکتر مرتضی عرفانی و آقای دکتر مسعود خنجرخانی و مدیر کرسی خانم دکتر مریم شعبانزاده بودند.
در این کرسی ابتدا دکتر حسنی فر توصیفی از تاریخ فلسفه ارائه نمودند. به زعم ایشان این دوره ها بر اساس معیارها و شاخصه های مختلفی تقسیم بندی شده است. شاخص ترین تقسیم بندی صورت گرفته تقسیم به 5 دوره تاریخی متمایز از هم است که عبارتنداز: دوره اسطوره ای یا پیشاسقراطی، دوره سقراطی، دوره میانه، دوره مدرنیتهو دوره پسامدرن. هر یک از این دوره ها ویژگیها و شاخص های مشخصی دارند و به طور خاصی مسائل زمانه را مورد بررسی قرار دادهاند.
ایشان پس از توصیف هر یک از این دورهها، بر دوره پسامردن تمرکز کردند و ویژگیهای آن را مورد بررسی قرار دادند. ویژگیهایی مانند نقد عقلانیت مدرن، منظرگرايي و نسبي گرايي، نفی فراروایت ها ، پلورالیسم (كثرت گرايي)، اهميت حاشيه در برابر متن، شالوده شكنی، نسبیت اخلاق ، نقد تكنولوژي و علم مدرن.
در ادامه ایشان با توصیفی از ورود اندیشه های پسامدرن به ایران، این اندیشه را با توجه به ماهیت نسبیگرا، ضد عقل، فضا و بستر اجتماعی متفاوت و جریانهای ضد عقلی که در تفکر معاصر ایران وجود دارد مورد نقد قرار دادند.
در ادامه این جلسه ناقدان محترم کرسی آقای دکتر عرفانی و آقای دکتر خنجرخانی و برخی اساتید حاضر در جلسه به بیان نکته نظرات و انتقادات خود در این زمینه پرداختند و دکتر حسنی فر به برخی از این نقدها پاسخ دادند. در پایان جلسه نیز به پرسش و پاسخ از سوی حضار در جلسه پرداخته شد.
در کرسی دوم آقای دکتر حمید اسکندری از گروه فلسفه و حکمت اسلامی مطالب خود را ارائه کردند. آقای دکتر خلیفهلو مدیریت جلسه را بر عهده داشتند و آقایان دکتر علی اکبر نصیری و دکتر محبعلی آبسالان به نقد مطالب ارائه شده پرداختند.
دکتر اسکندری ابتدا توضیح دادند که عباراتِ ناظر به وحدتِ نفس و خداوند، مانندِ حلقههای پراکندهی یک زنجیر، در مواعظِ اکهارت پراکنده شدهاند؛ بنابراین مقصودِ ما این بوده که این حلقهها را در کنار یکدیگر بنشانیم و زنجیرهی آموزهی اکهارت در این باره را، با استناد به متنِ اصلی، آشکار کنیم.
ایشان اظهار کردند که اکهارت مطلبِ خویش را با یک استدلالِ معرفتشناختی دربابِ کیفیتِ شناساییهای نفس آغاز میکند و همین دیدگاهِ بنیادین را نقطهیِ عزیمتِ حرکتِ خویش قرار میدهد و مخاطب را از همانجا بهسویِ دقیقهیِ نهاییِ تفکّرش ـ یعنی وحدتِ نفس و خداوند در حقیقتِ عشق ـ سوق میدهد، عشقی که همانا تحققِ کلمهی الهی است. وی توضیح میدهد که نفسِ آدمی فقط بهواسطهیِ تصوّر میتواند از هر چیزی آگاه شود. پس نفس در جریانِ حصولِ معرفت، نه با خودِ اشیاء، بلکه با تصوّراتِ آنها متّحد میشود. نفس نه تنها برای شناختنِ چیزها، بلکه در کلِّ افعالِ بیرونیِ خویش نیز محتاجِ واسطگیِ قوایِ گوناگون است. این واسطگی همواره مزاحمِ تحقّقِ آن وحدتِ راستین است، حالآنکه به باورِ اکهارت، سعادتِ اعلایِ آدمی به چنین وحدتی وابستگی دارد. از سویِ دیگر نیز خداوندی چنین مهربان محال است که آدمی را از چنان سعادتی محروم گذاشته باشد؛ پس نفس باید در جایی و به نحوی بتواند به وحدتِ حقیقی نائل آید. اکنون که نفس در نسبت با امورِ بیرونی لاجرم به واسطگیها دچار است و نمیتواند به چنین وحدتِ سعادتمندانهای دست یازد، پس این وحدت حتماً باید در درونِ او ممکن باشد. نتیجه آنکه نفس باید ناحیَتی اعلی در اندرونِ خویش داشته باشد که از واسطگیِ تصوّرات و افعال و قوا بهکلّی آزاد است تا آن ناحیَت بتواند که محلِّ زایشِ کلمهیِ الهی قرار گیرد و بدین طریق همانا وحدتِ حقیقی را پذیرا شود. دکتر اسکندری در ادامه توضیح دادند که اکهارت این ناحیهی آزاد را حقیقت و بنیانِ نفس میداند؛ و این بنیان همانا حقیقتِ انسانیت است و آنجا ست که از حیث و کیف و کمِّ افراد خبری نیست بلکه فقط گوهرِ مشترکِ انسانیت قرار دارد. کلمه فقط در همین بنیان میتواند زاده شود، ولذا وجهِ نفسِ آدمی باید که بهکلّی بدین بنیان متوجّه باشد تا آنکه تحقّقِ وحدتِ حقیقی را سزاوار شود.
ایشان در پایان ذکر کردند که از نظر اکهارت چگونه توجّهِ کامل بدین بنیانِ آزاد فقط از طریقِ انقطاع از کلِّ تصوّرات و افعال و قوا میتواند حاصل شود. تنها بدین طریق است که انسان میتواند سکوت و سکونِ شایستهیِ زایشِ کلمه را فراهم کند تا وحدتِ کاملِ نفس و خداوند در حقیقتِ عشق تحقّق یابد. پس سخنِ اکهارت از تمهیدی معرفتشناختی آغاز میشود و نهایتاً به یک غایتِ قصوایِ وجودی (وحدتِ سعادتمندانه با خداوند) میانجامد.